- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
به زخم زخم تنت گریه میکنم هر شب برای پـیـرهـنت گـریه میکـنم هر شب شبیهِ سرخیِ خـورشـیدِ آسـمانِ غـروب به دست و پا زدنت گریه میکنم هر شب به خـشـکیِ لبِ مثـل کـویـرت آقا جـان به خشکی دهـنت گریه میکنم هر شب به لحظهای که تنت را گذاشت بین حصیر به بـوریـا شـدنت گریه میکنم هر شب اگر شود ز دو دیده دوباره خون جاری به زخم زخم تنت گریه میکنم هر شب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
هر کس دلش با مرتضی عمری عجین باشد جای تعجب نیست باید اینچـنین باشد عاشق در این درگاه گردد عارف باالله وقتی که زانوی ادب روی زمین باشد مـن حـتـم دارم خـاتـم انـگـشـتر او را نام عـلیِ مـرتـضی نـقـش نگـین باشد نامش اگر شد فاطمه پس حکمتی دارد او جای زهـرا آمده مـسنـد نـشین باشد وقتی قمر دور سر خورشید میچرخد باید که دسـتـان خـدا در آسـتـیـن باشد اُمُّ الادب، اُمُّ الادب، اُمُّ الادب بی شک اُمُّ البـنـین، اُمُّ البـنـین، اُمُّ البـنـین باشد جز او چه کس باید که بعد از کربلا عمری سنگ صبور رنج زین العابدین باشد؟! من سر فرود آوردهام در پیش این بانو راز سرافـرازی من قـطعاً همین باشد شاید دلیل اینکه مهدی تشنۀ یاریست تـنـهـا نــبــود اُمِّ ســقــا آفـریـن بــاشـد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
از نـام خـود گـذشـت برای دل حـسین گـفت این کـنـیـز بـاد فـدای دل حـسین پـروانـه بـود دور قـد زیـنب و حـسـن شمعی شد و چکـید به پـای دل حسین سرمایهاش چه بود؟ ابالفضلی از ادب عـبـاس را چه کـرد؟ بهـای دل حسین اُمُّ البـنـیـنِ بعد پـسـرهـا چـگـونه بود؟ ابری که گریه شد به هوای دل حسین اُمُّ البنین نه، راضیه او را بخوان که بود راضی به کربلا به رضای دل حسین پای غـم حـسـین فـدا شـد تـمـام عـمـر بوده است او هم از شهدای دل حسین
: امتیاز
|
مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
روزگاران همه را در شب یلـدا ماندیم در تب حـسرت و در تاب تـمـنّا ماندیم تا شـنـیـدیم تویی مـنـجی و خواهی آمد به مـناجات نـشـسـتیم و به نجوا مانـدیم بر سـر جـادّه، سـجـّادۀ صبـر افـکـندیم چشم بر کعـبۀ موعود به صحرا ماندیم با دعـا بر تو هـمهروزه نـمـازی داریم روی بر قـبـلۀ رویت به مـصلّا مانـدیم «رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم» تو همانی که همه نور و حضوریّ و ظهور ما هـمانـیم که در غـیبت کـبری ماندیم عجب این نیست شکـیـباییمان را ببرد عجب این است به هجر تو شکیبا ماندیم در فـراق تو دریغا! که غزل کم گـفتیم وَ اگر هم که سرودیم، در آن وا ماندیم واژهها در صف توصیف شما مانده و ما آه! از قــافــلـۀ قــافـیـههـا جـا مــانـدیـم
: امتیاز
|
مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای شب هجران رویت، شام یلدای همه کی شود روشن ز نورت صبح فردای همه گرکه مشغـول دعا هستیم باور کردهایم برحقیقت میرسد یک روز رؤیای همه آفـتــاب عـالـمآرای هـمـه هـسـتـی! بـیـا بی فروغ تو چه تاریک است شبهای همه صبح رستاخیز ما روز ظهور روی توست میشود احـیـا دل ما، ای مسـیحای همه هیچ فـرقی نیـست در بین گـدا و اغـنـیا ساحـت قـدسـی تو باشـد پـذیـرای هـمـه همره اشک «وفایی» درشب تار فراق اشک حسرت میچکد بر روی سیمای همه
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
علی که بیگل رویش، جهان قوام نداشت بـدون پـرتـو او، روشـنی دوام نداشت اگر به حرمت این خانهزاد کعـبه نبود سحاب رحمت حق، بارش مدام نداشت سوادِ چـشـم عـلی را، اگر نمیبـوسـید به راستی حَجَـرُالاَسـوَد استلام نداشت قسم به عشق و محبّت، پس از رسول خدا وجود هیچکس اینقدر فیض عام نداشت عـلی، مـقـیـم حـرمخـانۀ صبـوری بود که داشت منزلت و دَعوِی مقام نداشت اگر چه دست کریـمـش پـنـاه مردم بود و هیچ روز نشد شب، که بار عام نداشت چـشـیده بود عـلی، طعـم تـنگـدستی را که غیر نان و نمک سفرهاش طعام نداشت اگرچه بود زره، بر تن عـلی بیپـشت اگرچه تـیغـۀ شـمـشیر او، نیـام نداشت به بردباری این بتشکن، مدینه گریست که داشت قدرت و تصمیم انتقام نداشت اگـرچه بـاز نکـردنـد لب به پـاسـخ او عـلی، مضایـقه از گـفـتن سلام نداشت عـلی، عـدالتِ مظلـوم بود و تنهـا ماند دریغ، امّت او شـرم از آن امام نداشت به بـاغ وحی جـسارت نمـود گـلچـینی که از مروّت و مردی نشان و نام نداشت شکست حرمت و گم شد قِداسَتِ حَرَمی که قدر و قُرب کم از مسجدالحرام نداشت شـدنـد آتـش و پـروانـه آشـنــا، روزی که شمع سوخت ولی فرصت تمام نداشت کسی وصـیّت او را نخـوانـد یا نـشنـید که آفـرین به بـلـنـدای آن پـیـام نداشت تو آرزوی عـلی بودی ای گل یـاسین! دریغ و درد که این آرزو دوام نداشت حضور فصل خزان را به چشم خود دیدی که با تو فاصله بیش از سه چار گام نداشت در آن فضای غمانگیز فضّه شاهد بود که غنچه طاقت غوغا و ازدحام نداشت چرا کـنار تو، نشکـفـته پرپرش کردند مگـر شکـوفـۀ آن باغ احـترام نداشت؟ «شفق» نشست به خون تا همیشه وقتی دید «نماز نافله خواندی ولی قیام نداشت»
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صبح سپید سر زد و خورشید خاورش گـیـتی سیاهجـامه فرو ریخت از برش از تیرگی حکومت خود باز پس گرفت فـرمـانـروای نـور و سـپـاه مـظـفـرش با آن جلال، سجده به خاک مدیـنه برد شهـری که بود خـانۀ دخـت پیـمـبـرش آن بیت کوچکی که ز هستی بزرگتر آن خانۀ گـلـین که همه خـلق بر درش مـمـدوحـۀ مـحـمـد و مـحـبـوبـۀ خدای کـز کـبـریـا رسـیــده درود مـکــررش آوای وحی میرسد از صحن خانهاش بوی بهشت میرسد از خاک معـبرش پـا مینهـد گـرسنه به محـراب بـنـدگی آن کو رسد طعـام بـهـشـتی ز داورش این است کوثری که خدا داد بر رسول دشمن چه غم که خواند در آن روز، ابترش دشمن گرفته بود کمین در خط رسول فکـر هـزار فـتـنه نهـان بود در سرش میخواست بعد مرگ پیمبر شود خموش آن جـاودانْ چـراغِ هـمـیـشـه مـنورش غـافـل از آنکه بعد پـدر میکـند قـیـام بـر دفـع کـفـر، دخـتـر اسـلامپَـروَرَش غافل از آنکه فـاطـمه بر دفع دشمنان صحرا و شهر و مسجد و خانهست سنگرش از مسجـد مدیـنه تو گـویی رسد هنوز آوای خـطبه، بلکه اِلی صبح محشرش مسجد، شراره از در و دیوار برکشید شد داغدیده دخـت نـبی، تا سخـنورش با گریه از صحابه کمک خواست آن زمان یک تن نداد پـاسـخ او غیر شـوهـرش آن اشک و آه و ناله و فریاد و آن سکوت باللَه نبـود هـیـچکـس اینگـونه بـاورش نفرین بر آن سکوت که در موج فتنهها طغیان و ظلم و جور، عَلَم شد برابرش نفرین برآن سکوت که از آن سکوت بود، اسـلام هر چه آمـده امـروز بر سـرش بـاللَه اگـر قــیــام نـمـیکـرد فــاطــمــه نامی نبود ز احمد و فرقـان و داورش دین نـبی به هـمـت زهـرا دوام یـافـت نقـش بر آب، نـقـشۀ خـصم ستمگـرش خورشید عمر او به جوانی غروب کرد پـوشـیـده شد به خاک عـذار مـنـورّش در هر دلی مزاری از آن آل عصمت است پیدا اگـرچه نیست نـشـانی ز مـنـبرش مـردانـه راه فـاطـمه بـایـد گـرفت کو، تا پای مرگ کرد حـمایت ز رهـبرش بس راز نـانـوشـته بـماند ز غـصهاش گـیـرم شوند جـمـله سـمـاوات دفـترش
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
عـطـر تن پـیـمـبـر از این خانه میرود بال مـلـک معـطـر از این خانه میرود از اینکه مهـر مـادر من آب بـوده است هر چشمی آمده، تَر از این خانه میرود وقـتـی در آخـریـن نـفـسـش آه میکـشـد یک آسمان کـبـوتر از این خانه میرود حیف از گلی که خانهنشینی نصیب اوست حیف از گلی که پرپر از این خانه میرود دیدی چه زود گرد یتیمی به دل نشـست دیدی چه زود مادر از این خانه میرود هر جا که میروی برو ای دل ولی بدان راه بـهـشـت آخـر از این خـانـه میرود
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دلـم را بـه بـزم مـحـبـت کـشـیـدی دوبـاره مـرا پـای صحـبت کشیدی گــنـاه مـرا دیـدی و گـریـه کـردی عـزیزم بـمـیرم خـجـالـت کـشـیدی اگرچه یکی غـصهات را نخـورده تو جـای هتمه، آهِ حـسـرت کشیدی نـشد خـانـهام، خـیـمـهگـاه تو بـاشد ز نا اهـلیام، درد غـربت کـشیدی شـنـیدی که دلـتـنگ شهر حـسـیـنم لب تـشـنـهام را به تـربت کـشـیدی اگـر روضـه دارم دعـای تـو بوده اگر فـاطـمیام، تو زحـمت کشیدی سحر در کـنـار مـزارش نـشـسـتی به اینجا مـسـیـر زیـارت کـشـیـدی سـلام ای گـل پـرپـر خـانـه مـادر! چرا پوشیه روی صورت کشیدی؟ دم کـوچـه افـتـاده بـودی و گـفـتـی عـلی را چرا پـای بـیعـت کـشیدی اگرچه لگـد خوردی از حال رفتی کـنارش نـفـسهای راحـت کشیدی
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای مـرهـم شـرار جـگـر یابن فـاطـمه بر شـام تـارِ شیـعـه سحـر یابن فاطمه هر جمعه در هوای ظهور تو ماندهایم امـّا نـیـامـد از تـو خـبـر یابن فـاطـمـه حق را شکست داده سـپاهِ نفـاق و ظلم کی میرسد زمـان ظَـفـَر یا بن فاطـمه از دستِ ما مـقـیم بیابان شدی، ببخـش بـرگـرد بـین شـیـعه دگر یـابن فـاطمه در پشت درب خانه تو را میزند صدا با سـوز و آه و دیـدۀ تـر یا بن فـاطـمه بـیـن گـدازههـای درِ نـیـمـه ســوخـتـه بر سیـنهاش نشـسـته شرر یابن فاطمه روی ضـریحِ سـیـنـۀ او، مـیخ داغِ در از خود به جا نـهـاده اثـر یابن فـاطمه او شـد سـپـر بـرای عـلـی و بـرای او محسن شده ست همچو سپر یابن فاطمه بشکـسته است شاخۀ طـوبا و از برش روی زمین فـتـاده ثـمـر یـابن فـاطـمه با دست بسته خوانده تو را مرتضی بیا ای مـرهـم شـرار جـگـر یابن فـاطـمه
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سخـت است پایان شب هجـران نباشی پـایــان رنـج کـهـنــۀ انـســان نـبـاشـی ای یـوسف گـم گـشـتۀ این شهـر تا کِی مردم بیـایـند و تو در کـنعـان نباشی؟! ما را به خـیر تو امـیدی هـست بـسیار شرّ میشود خیری که تو در آن نباشی نوح از نفَـس میافـتد و گم میکند راه طوفـان که راه افتاد، کـشتیبان نباشی حبس ابَـد خـواهـیم خـورد آقا، اگر که راه نـجـات مـا از این زنـدان نـبـاشـی خـورشـید نـاپـیـدای پـشت ابـر غـیـبت ایکاش میشد اینهـمه پـنهـان نبـاشی تنهـاییام را با تو قسمت کردم و بس! چـیزی نـدارم که تو در جریان نباشی یادش بخیر آن نـدبـۀ کافی که میگفت تا کی دوای درد بـیدرمـان نـبـاشی؟! میگفت این خـانه عـزیزم خانۀ توست حـیف است در مـهـدیّـۀ تهـران نباشی اصلاً غـلط گـفتم تو هستی، کور مائیم امکان ندارد گـوشهای مهـمـان نبـاشی امـکـان نـدارد روضۀ زهـرا بخـوانـند تـو گـرم ذکـر آه مــادر جـان نـبـاشـی حیّ علی خـیرالعـمَل میخـواند، زهرا در هر نمازش العَجل میخواند، زهرا
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در دل اهلِ قـلم، انگـیـزۀ تـقـریر نیست قـصّۀ تـنهـایـی مـا قـابـل تحـریر نیست داغ دوری یا غم کوری، چه فرقی میکند؟! در دلِ قُرصِ زلیخا، ترسی از تقدیر نیست در مسیر عاشقی طعنه شنیدن، لازم است راه وصل دوست غیر از جادۀ تحقیر نیست آیـنه در آیـنه، آدیـنـههـا طـی میشـونـد عکسی از صبح ظهور تو در این تکثیر نیست آه؛ یعـنی سخـت دلـتـنـگـم برای دیـدنت نالۀ عُشّاق را بهتر از این تفسیر نیست از دل این گریهکردنها، تقرب میرسد خونِدل خوردن به قَصدِ قُرب، بیتأثیر نیست بینیازی در حقیقت چارۀ بیچارگیست هر کسی با فقر خود خو کرده، بیتدبیر نیست قهرِ تو تنها برای کُـشـتن ما کافی است ذبح ما را احتیاجی به دمِ شمشیر نیست با همین قـد خمم، بار غـمت را میکِشم تا بـبـیـنی نـوکـر آوارۀ تو، پـیـر نیـست تا خودت پاکم نکردی، خواهشاً خاکم نکن گرچه این آلودهدامن لایقِ تطهیر نیست زود میمـیرم اگر بین نجف دفـنم کـنـند مُردنی اینگونه هرگز دَر خورِ تأخیر نیست صحنِ حیدر صحنۀ دیدار ما با خالق است بی جهت روی لب زوّار او تکبیر نیست مادرت بار سفر بسته، بگو کِی میرسی؟! مادرت بار سفر بسته، نگو که دیر نیست! کاش میگفتند زهرا راحت از "دَر" دور شد کاش میگفتند با مسمارِ آن درگیر نیست
: امتیاز
|
استقبال از پیکر مطهر شهدای گمنام
به سیل اشک میشوئیم راه کارونها را هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را امان از اینچنین سوزی که در داغ عزیزان است امان از اینچنین داغی که میبُرّد امانها را به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم غریبانه ولی بردیم با خود استخوانها را اگر دریا نمیگنجد به کوزه، با چه اعجازی میان چـفیه پـیچـیدند جسم پهـلوانها را؟ خبر دادند یوسفها به کنعان باز میگردند نـدانـسـتـیـم بـا تـابـوت میآرنـد آنها را به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکانها را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جرعه جرعه غم چشید و ذرّه ذرّه آب شد آسـمـان شـرمـنده از قـدّ خم مهتاب شد گریهها میکرد تا اُمّت شود بیدار؛ حیف از صدای گریهاش اُمّت فقط بیخواب شد پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود: «ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد» بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه از طـناب دور دستان عـلی بیتاب شد ما نمیدانیم، «نَعلُ السیف» میداند چرا «مرتضایم را نبر»، «فضه مرا دریاب» شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با مادرش حضرت زهرا سلاماللهعلیهما
انـگـار بـایـد غـصـه تـا آخـر بـمـاند چـشـمان زینب تا هـمیـشه تـر بمـاند یادت میآید که به من گفتی: عزیزم اصلاً نـبـایـد خـانه بـیمـادر بـمـاند؟ میمیرم از این غُـصه بابایم چگونه تنهـا بـدون تو در این سنـگـر بمـاند بس بود سیلی تا که تو از پـا بیـفـتی دیگر غـلاف و دود و میخِ دَر بماند وقتی نمیمانی! مگیر از ما رُخت را تا صـورتت در خاطـرم بهـتر بماند تو میروی و بغض سنگینی که باید یک عمر در این خانه با دختر بماند میترسم از ظهری که میگویی قرار است جسم حـسینت بین خون بیسر بماند دلـواپـسـم، آه از غـروبـی که بـبـیـنم بر خاک، بیانگشت و انگشتر بماند این شعر دیگر طاقـت غـم را ندارد انـدوهِ دسـتِ آتـش و مـعـجـر بمـانـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شب گـریههـای غـربت مـادر تمام شد زینب به گـریه گفت که دیگر تمام شد امـشب اذان گـریه بگـوید بگـو، بـلال سـلـمـان به آه گـفـت: ابـوذر! تـمام شد طفلان تشنه، هروله در اشک میکنند ایـام تــشـنـه کـامـی مــادر تــمــام شـد آنشب حسن شکست که آرامتر! حسین چـشم حـسـیـن گـفت: بـرادر! تـمام شد تا صبح با تو اُسـتن حـنـانه ضجـه زد محراب خون گریست كه منبر تمام شد زایـنـده است چـشـمۀ زهـرایی رسول بـاور مكـن که سـورۀ کـوثـر تـمام شد باور مكن كه فاطمه از دست رفته است باور مـکـن حـمـاسـۀ حـیـدر تـمـام شد زهـرا اگـر نـبـود حـدیـث کـسـا نـبـود زیـنـب نـبـود و واقـعـۀ کــربـلا نـبـود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با مادرش حضرت زهرا سلاماللهعلیهما
بمیرد زینبت مادر، چرا از درد مینالی؟! گذشته چند ماه اما کماکان ناخوش احوالی چنان گیسوی من احوال بازویت پریشان است نزن موی مرا شانه، ندارد هیچ اشکالی چه معنا دارد این که در جوانی قدکمان باشی؟! چه معنا دارد اصلا این علامات کهنسالی؟! شنیدم که شبانه رفتهای تا خانـۀ انـصار شنیدم که دلت خون شد از ایمانهای پوشالی طلوعت را مگیر اینقدر از شام سرای ما تمام روز میبندی چرا بر صورتت شالی؟ دو ماه و نیم دلـتنگِ لب خندان تو بودم شنیدم پیش اسما خنده کردی جای من خالی پَرَت سرخ و رُخِت زرد و تَبَت پائین نمیآید نمانده از جراحاتت برای دخترت حالی حسین آبی طلب کرد و پریشان گشت احوالم مزن بر سینهات با اینچنین وضعت پر و بالی تو خود در قتلگه رفتی به پشت در ولی مادر در این اوقات پایانی فقط در فکر گودالی الهی هیچ وقتی بر سر پیـراهـنی را که به زحمت بافتی اصلا نبینم هیچ جنجالی الهی سُمِّ مَرکب ها به دور از دلبرم باشد نبینم که شود جسمش ته گـودال پـامالی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مرا از لحظۀ پیـدایش عـالـم دعـا کردی همیشه هر کجا نام تو را بردم دعا کردی مسیح و حضرت موسی و ابراهیم مدیونت برای هاجر و آسیه و مـریم دعـا کردی جان را میتوانستی به نفرینی بسوزانی ولی در پاسخ بیمهری عـالَم دعا کردی در اثبات کریمیات همین یکجمله هم کافیست که آن همسایههای بی وفا را هم دعا کردی مُسلَّم شد برای اهل خانه رفـتـنی هـستی از آنجا که برای رفتنت یک دم دعا کردی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نـوری که هیچ مینگـرد مـاهـتـاب را میپـرورد بـه سـایـۀ خـود آفــتـاب را زهراست کوثری که به آیات روشنش آب حــیــات مـیدهــد امالـکــتــاب را هـمـسـایـۀ قـنـوتـش اگـر ما نـبـودهایـم خرج چه کرده آن نفس مستجاب را؟! زهرا که هست، غصۀ محشر برای چه! ای شیعه! دور کن ز خود این اضطراب را حـتی به قـیـمت پَـر کـاهی نمیخـرنـد بـیالـتـفـاتِ فــاطـمـه کــوهِ ثــواب را روزی که چشم اُمِّابیها به خواب رفت از چـشم بـوتـراب گرفـتـند خـواب را بانو! کجاست قبر تو؟ باید به گور بُرد این پـرسـش هـمیـشه بدونِ جـواب را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای اشک! چارهای! غم کوثر نگفتنیست باران! ببار! روضه سراسر نگفتنیست با آنکه روضهخواندن ما با کنایه است امـا هـنوز روضـۀ مـادر نـگـفـتنیست تـاریخ شـرم دارد از آن روزهای تـلـخ آن روزهـای بعدِ پـیـمـبر نگـفـتـنیست جا مـانـده بین کـوچـه دلِ بیقـرارمـان امـا حـکـایتِ گـلِ پـرپـر نگـفـتـنـیست بـاران شوی اگر نـود و پنـج روز، باز حال غریب مادر و دخـتر نگـفـتنیست آنشب وصیـتـش به عـلی نـاتـمام مـاند باران گرفت؛ روضۀ آخر؛ نگفتنیست
: امتیاز
|